شهادت جانسوز حضرت رقیه سلام الله علیها



نــیــمــه شب بود کــه درهــای اجابـت وا شد
یـوســف گــمــشده دخــتــرکــی پـــیــدا شـــد
آنکه هـمــراه سخـن هــاش هــمــه لکنـت بود
چون کــه چشمش به پدر خورد زبانش واشد
چـون که عطر پدرش را به خرابه حس کرد
یـاعلی (ع) گفت و به صد رنج زجایش پا شد
هـاتـــفی داد نــدا چــشـم تــو روشــن خــانم !
آنـــکه مــی گفت نــداری تــو پـدر رسوا شد
. . . رفــت و تا روز جــزا بهر تسـلای یتیم
شــام بــدنام تـرین نــقـطــه ایــن دنــیــا شــد
ســـوره کـوثـر ایـــن قـــافــلـه را دق دادنـــد
باز هم زینــب (س) غــمدیــده مــا تــنــهـا شد
محمد حسین رحیمیان
خبر آمد که ز معشوق خبر می آید
ره گشایید که یارم ز سفر می آید
کاش می شد که ببافند کمی مویم را
اب و آیینه بیاریید پدر می آید
نه تو از عهده این سوخته بر می آیی
نه دگر موی سرم تا به کمر می آید
جگرت بودم و درد تو گرفتارم کرد
غالباً درد به دنبال جگر می آید
راستی! گم شده سنجاق سرم دست تو نیست
سر که آشفته شود حوصله سر می آید
هست پیراهنی از غارت ان شب به تنم
نیم عمامه از آن به تو در می آید
به کسی ربط ندارد که تو را می بوسم
که بجز من ز پس کار تو بر می آید
راستی!هیچ خبر ار شدی تب کردم؟
راستی لاغری من به نظر می آید
راستی هست به یادت دم چادر گفتی:
دختر من!به تو چادر چقدر می آید
سرمه ای را که تو از مکه خریدی بردند
جای آن لخته خون روی بصر می آید
محمد سهرابی
مرا که دانه اشک است دانه لازم نیست
به ناله انس گرفتم ، ترانه لازم نیست
ز اشک دیده به خاک خرابه بنوشم
به طفل خانه به دوش ، آشیانه لازم نیست
نشان آبله و سنگ و کعب نى کافى است
دگر به لاله رویم نشانه لازم نیست
به سنگ قبر من بى گناه بنویسید
اسیر سلسله را تازیانه لازم نیست
عدو بهانه گرفت و زد و به او گفتم
بزن مرا که یتیم ، بهانه لازم نیست
مرا ز ملک جهان گوشه خرابه بس است
به بلبلى که اسیر است لانه لازم نیست
محبتت خجلم کرده ، عمه دست بدار
براى زلف به خون شسته ، شانه لازم نیست
به کودکى که چراغ شبش سر پدر است
دگر چراغ به بزم شبانه لازم نیست
وجود سوزد از این شعله تا ابد ((میثم ))
سرودن غم آن نازدانه لازم نیست
غلامرضاسازگار